رشته پزشکی

سلام.

در این پست تجربیات شخصی خودم رو از تحصیل در دوره پزشکی براساس سوالات مطرح شده مینویسم.

۱. پزشکی خوندن سخت نیست، فردی که دراین رشته قبول میشه توانایی به پایان رساندن این دوره رو خواهد داشت. دوره پزشکی دوران طولانی هست اما به سرعت میگذره، سعی کنید دوستان خوبی پیدا کنید. هم برای شیرین گذشتن و برجا موندن خاطرات خوش و هم اینکه دوستان خوب این دوره از دوستان همیشگی زندگی شما خواهند شد.

۲. در دوره علوم پایه بنظر من به جز دروس آناتومی و بافت شناسی و زبان تخصصی، سایر دروس بعنوان پزشک برای شما کاربردی نخواهند داشت. برای این دو درس وقت اختصاص بدید. سایر دروس نظیر بیوشیمی و ویروس شناسی، باکتری، جنین شناسی، ادبیات و معارف و تاریخ اسلام هیچ جا برای من کاربردی نداشت. در دوره استیجری دروس کاربردی تر خواهند شد.

۳. من در طول ترم با برنامه ریزی برای امتحانات داخلی درس میخوندم اما راستش نه زیاد! بیشتر نزدیک امتحانها وقت میگذاشتم و از مطالعه نمونه سوالات ترمهای گذشته هم غافل نمیشدم. با نمونه سوال متوجه میشید چه مباحثی مهم تر و مورد علاقه طراحان سوال هست. تنها جاییکه من خیلی زیاد و مثل کنکور درس خوندم برای امتحان پره انترنی بود با هدف اینکه در امتحان رتبه بیارم و استریت بشم. (استریت: فردی که قبل از دوره طرح اجازه یکبار شرکت در آزمون تخصص رو داره)

۴.  برای استریت شدن پست قبل که درمورد درس خوندن برای کنکور هست مطالعه کنید. مهمترین نکته انتخاب منبع درست، تسلط بر مباحث مهم دروس، هدفمند و با برنامه ریزی جلو رفتن و مرور مکرر مطالب هست.

۵. برای فعالیتهای جانبی در این دوره بجز در دوره اینترنی که مجبور به کشیک دادن هستید وقت پیدا خواهید کرد.

۶. بنظر شخصی من دنبال بهترین بودن نباشید، چون بهترین بودن یعنی وارد رقابت با دیگران شدن و برای بهتر از اونها شدن جنگیدن، دراین صورت حتی اگر پیشرفت بکنید هم از زندگی لذتی نخواهید برد...سعی کنید "به موقع" درس خوان باشید.

۷. راهنمایی گرفتن از افرادی که این دوره رو گذروندن هم به شما کمک زیادی خواهد کرد.

موفق باشید

باز بگین بدی مطلب دیر به دیر میذاری

نکات کلی برای موفقیت در آزمون کنکور

سلام

این پست تجربیات شخصی من در مورد امادگی برای کنکور در رشته پزشکی باتوجه به سوالات مطرح شده هست. موارد رو بصورت کلی مطرح کردم چون زمان از کنکورم گذشته و بطور مثال کتابهای تستی که استفاده کردم تغییر کرده و اطلاعات جزیی که دارم قابل استفاده نیست.

برای قبول شدن در کنکور موارد متعددی دخیل هست:  

۱.  راهنمایی گرفتن و استفاده از تجربیات افرادی که ازین دوره عبور کردند

۲. انتخاب درست مدرسه علی الخصوص در مقطع پیش دانشگاهی

۳. انتخاب درست منابعی که مطالعه میکنید.

۴. برنامه ریزی درست برای مطالعه

۵. انتخاب درست کتابهای تست و تست زنی مداوم و علامت گذاری تستهایی که نادرست زدید و بررسی پاسخهای تشریحی همون تستها

۷. صرف زمان بیشتر برای دروسی که اهمیت بیشتری دارند بطور مثال برای پزشکی زیست و شیمی 

۶. مرور دوره ای مطالب خوانده شده

۸. استفاده از تستهای کنکور سالهای گذشته

۹. شرکت در آزمونهای دوره ای سازمان سنجش باتوجه به شباهت زیادی که به کنکور دارند.

۹. ارزیابی وضعیت درسیتون در آزمونهای سازمان سنجش

۱۰. و از همه مهمتر مقایسه خودتون با خود قبلیتون در آزمونها، تلاش برای هربار بهتر شدن و اجتناب از مقایسه بین فردی بطور مثال خودتون با دوستتون که کار بسیار اشتباهی هست و فقط به تحلیل رفتن انرژی شما کمک خواهد کرد.

۱۱. و البته به حداقل رسوندن دوره های ناامیدی با یادآوری هدفی که دارید و اطمینان قلبی ازینکه اگر تمام توانتون رو در مسیری درست بکار بگیرید به احتمال زیاد موفق خواهید شد.

🌺 با آرزوی موفقیت برای شما🌺

پزشکی و چشم پزشکی

سلام. روز خوش🌸

قرار بود بقول ربولی به خاطرات جالب ازنظر خودم بپردازیم و دنبال اتفاقات بامزه بودم! اما اخیرا در پی وی سوالهایی درمورد رشته پزشکی و چشم پزشکی از چندین نفر دریافت کردم. نزدیک انتخاب رشته رزیدنتی و کنکور که نیستیم اما جالبه پیامهای مشابه دراین مورد بود.😊🌺

لطفا با جزییات دراین پست بنویسید چه اطلاعاتی درمورد پزشکی و همینطور رشته چشم پزشکی تمایل دارید دریافت کنید تا به زودی به این موارد بپردازم.😎

عینک و حبوبات پاک شده😉

سلام😊

بعد از دوسال دوباره نوشتن کار سختی هست، ضمن اینکه زندگی خیلی جدی تر از قبل شده و اتفاقات خنده دار کمتر رخ میده.

 بک گراند این صفحه بنفش بود، پاک شده باید برم سرچ کنم ببینم چجوری عوض میشد یادم رفته. 

چندوقت قبل خانم مسنی مراجعه کردند و مشکل دید نزدیک رو ذکر کردند. معاینه رو انجام دادم، بجز پیرچشمی مشکل دیگه ای نبود. 

میخواستم علامتهای کارت دید نزدیک رو سوال کنم خانم گفت من سواد ندارم. گفتم این علامتها (همون E ها) سواد نمیخواد.🤓 هرچی سعی کردم بهش یاد بدم یاد نمیگرفت.🙈

یهو شوهرش وارد گود شد و گفت ولش کن این عینک میخواد چکار سواد که نداره، گفتم خیاطی انجام نمیدن؟ گفت نه! کی اینروزا خیاطی میکنه؟ گفتم برنج و حبوبات پاک کردن چی؟ گفت نه حبوبات و برنج هم این دوره زمونه پاک شده هستن کسی چیزی پاک نمیکنه!🙄

رفتن خلاصه ! ولی جوابهایی داد که هم من مجاب شدم هم بزرگوار مرزهای تجویز عینک نزدیک و پیرچشمی رو یه تنه فرسنگها جابجا کرد😄

بازگشت بعد از سه سال و نيم...

برگشتم...

بعد از سه سال و نيم. چقدر زندگي عوض شده ازونزمان، چقدر هرسال اتفاقات مهمي افتاده...چقدر ادمهاي مهمي به زندگيم وارد شدند...چقدر تجربه...چقدر اتفاق...فقط درعرض ٣سال!

اون دوران تلگرام و واتساپي دركار نبود. اين بلاگفا و بلاگ اسكاي و جلجل و ربولي و وبلاگ دستياري كل دنياي مجازي ما بود.

نميدونم از چي بنويسم...نميدونم كسي هست اصلا هنوز يا نه...انگار برگشتم به يه خونه قديمي كه روي تمام مبلهاش رومبليه و روي تمام ميزها گرد و خاك و فعلا كسي نيست و درسكوت دارم قدم ميزنم...

فقط ديدم ربولي چندروز قبل پست گذاشته بود...بقيه ها ايا كسي هنوز هست؟!❤️🌹

حتي يادم رفته چطور نوشته ها رو رنگي و بولد ميكردم!

شاخ زدن حین معاینه!

نمیدونم تاحالا چشم پزشکی رفتید و چقدر با اسلیت لامپ(میکروسکوپ معاینه چشم) آشنایی دارین.

این دستگاه در قسمت مربوط به بیمار یه جاچونه ای داره که چونشونو باید بذارن توش و پیشونیشونم بچسبونن  به اون قسمت بالا.

یه عده از بیماران هستن که وقتی میگیم سرتونو بذارین پیشونیشون رو میذارن داخل جای چونه!

در چنین مواقعی از اصطلاح سجده رفتن یا پوزیشن شاخ زدن استفاده میشه!

پی نوشت:کاش یه سایت آپلود داشتم عکس اسلیت رو براتون میذاشتم که خنده دارتر بشه براتون!

دوراهی ماندن و رفتن...

تا حالا شده یه مدت زیادی مثلا یک ماه خونه نرفته باشید و بعد بخواهید برید؟

انگار یه حسی داری...یه حس غریبی کردن...با اینکه خونه خودته...بااینکه میدونی همه منتظرتن...اما یه حسی هست که دوست نداری بری....یه حس خاص که رفتن رو برات سخت میکنه...یه حس ترس...

الان که بعد مدت زیادی میخام بیام و بنویسم همون حس رو دارم...

اصلا نمیدونم شماها هنوز هستین؟من برای شماها مینوشتم...

دکتر قهوه ای چشم پزشک می شود.

رفتن برام سخت بود...حالا دوباره برگشتن هم برام سخته...

برگشتم در حالیکه به آرزوم رسیدم...من رزیدنت چشم شدم!

دیشب اولین شب کشیک رزیدنتیم بود.علیرغم اینکه هیچکی هیچی یاد ادم نمیده و خودمم هنوز بجز چندتا معاینه اولیه با اسلیت لامپ چیزی رو یاد نگرفتم اما باید بگم:من عاشق چشم بودم هستم و خواهم بود.

فردا تولدمه!!

فردا روز تولدمه.قبلا ها خیلی برام مهم بود!!یه روز خاص بود.من در ساعت صلح جهانی یعنی همون ده و ده دقیقه ای که همه ساعتهای توی ویترینها روش تنظیم شدن به دنیا اومدم.حتی یادمه یه دورانی هر سال دوم اذر ساعت ده و ده دقیقه به ساعتم نیگاه میکردم و یه ارزو میکردم.حتی تا پارسال...

اما امسال جدا همین امروز یادم افتاد که فردا تولدمه...خدایا چرا هرروز بی احساس تر از روز قبل میشم؟؟؟

یه دورانی برام عجیب بود که چرا بزرگترها اصلا عین خیالشون نیست که تولدشونه...یعنی دارم بزرگ میشم؟؟یا دارم پیر میشم؟؟نظر شما چیه؟

***تولدم مبارک***

برگی از خاطرات اینترنی جراحی!!

اینترنی جراحی يه رزيدنتي داشتيم پيرمرد و تعطيل...تا حدي كه منشيه اورژانسمون بهش ميگفت جمعه!!

ببين يعني ميخواست يه مريض ببينه دست و پاش گره ميخورد تو هم!!با پرونده يه مريضي ميرفت بالاي سر يكي ديگه...راجع به هموروييد زن يكي براي يكي ديگه توضيح ميداد...اصلا يه پديده اي بود.

يه شب يه مريضي اومده بود خانم حامله با دردشكم.اين اومد مريضه رو ديد و شروع كرد به اردر نوشتن:CXR.PELVIC XRAY بهش گفتم دكتر ايشون حاملست.گفت خوب من چيكار كنم؟!گفتم شما بنظرم اون گرافيها رو خط بزن.ميگه واسه چي؟گفتم چون جنين اشعه ميخوره به گمانم!!

اخرش بعد كلي توضيح و تمثيل گفت باشه بخاطر شما eroor ميكنم!!بخاطر شما!!!

يا يه مريضيو ديد.من زودتر اردر گذاشته بودم.اومد نت بنويسه يه دفعه گفت دكتر همين اقا بود كه ميخواست رضايت شخصي بده بره؟گفتم نه يكي ديگه بود.يههو شپلق با كفشش زير ميز كوبيد به ساق پام.ميگم چي شد؟؟گفت بذار ميخوام حرف بذارم توي دهنش!!!